نامهها و بستههای پستی همیشه در موقع مناسب میآیند و من آنقدر حال و هوایم عوض میشود که از ذوق ناآرام میشوم. بالا و پائین میپرم، چشمهایم را جمع میکنم و میخندم. لبم را میگزم. هوا عوض میشود. غبار میشود مه، سرد میشود خنک. دنیای کوچک من با همین بستههای پستی عوض میشود. حالم خوش میشود.
دیروز از امتحان برمیگشتم. سناریو غم میریختم و رفتن لب کارون و نادری و بعدش هم لای دست و پای شلوغیها مردن ( حالا بماند که اصلا شلوغی در کار نیست دیگر و اگر هم باشد من توی گود نیستم که بمیرم! گمانم فاجعه تخیلات احمقانه مرا به خوبی درک کردید ). از اتاق کنترل رد شدم و دفتر پست. اسمم بود. یک کارتون بزرگ. همه چیز یادم رفت. همه آن حال بدِ غلیظ. بیتابانه تا اتاق رفتم و خندیدم. این وقتها زندگی زیباست. زندگی گُل گُلی ست. زندگی خیلی خوب است.
زندگی کنید چون ممکن است لابهلای زندگیتان یک روز ساده یک نفر به سبب شما زندگیاش تغییر کند. بعد هم برایتان شیرینی دوست داشتنی بفرستد که از ذوق روی پای خود بند نشوید. شیرینیهای خوردنی خوبند اما شیرینیهای بغل کردنی بهترند. شیرینیهایی که میتوانید ساعتها نگاهشان کنید و سالها توی زندگیتان بمانند و حتی از نسلی به نسلی دیگر منتقل شوند و شاید دخترِ کوچکِ دخترِ دخترتان یک روز عصر به آنها نگاه کند و بگوید "زندگی کنیم چون زندگی زیباست، گُل گُلی ست، خوب است".
+ این فافای دلنشین هم داستانی شده واسه ما :) ول نمیکنن دوستان. چپ میرن راست میرن میگن فافای دلنشین:دی یه چیزیم تو جعبه پیدا کردن دادن دستم که خودشون انداخته بودن میخواستن اذیتم کنن. شوک شده بودما ولی مردیم از خنده^_^
حداکثر استفاده رو هم بردم. کاغذکادو خوشگلشو برداشتم، ابر محافظش رو انداختم زیر تُشکم، کارتونشم داره میشه جاکفشی :دی
+ از همین تریبون به دوست نامهای خودم بگم که: من بیتاب نوشتن و فرستادنم. باورکنید.
+ اسم بذاریم واسه آدما. اسمهای قشنگ:) تو فکرشم.