لانه‌زنبوری

این قسمت: پایان

لانه‌زنبوری

این قسمت: پایان

لانه‌زنبوری

انگار یک زنبور قرمز قلبم را نیش زده، جایش هم ورم کرده و خوب نمی‌شود!

نوشتن جایگزین خوبی برای غصه است، آدم را آرام می‌کند.

حال خراب و نزاعی که همیشه درونمان هست

شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۱۱ ب.ظ
می‌خوانم  و حال خرابی که مدت‌هاست درونم کمین کرده شروع به حمله می‌کند. روی نیمکت کنار ساختمان دانشکده نشسته‌ام. سرم را میبرم بالا و به آسمان و درخت بالای سرم نگاه می‌کنم و سرم را آرام به دیوار تکیه می‌دهم. تند تند توی سرم حرف می‌زنم.
- گریه نکن. گریه نکن. اینجا جای مناسبی نیست. اون همکلاسی هندزفری به گوش که روبه‌روت به دیوار تکیه داده میبینه. اون آدمایی که اون‌طرف ایستادن و هرکسی که ممکنه رد بشه.
یادم می‌افتد که عینک دودی به چشم دارم و دیگر سدها شکسته می‌شوند. قطرات اشک آرام از چشم راستم می‌غلتند و پایین می‌آیند. بعد گونه چپم تر می‌شود. همه چیز به شدت برخلاف آرامش است. همه چیز به شدت درون مرا به‌هم می‌زند. یک آن از این خودِ در هم شکسته فرار می‌کنم و به سرعت از جایم بلند می‌شوم. وقتی ساختمان را دور می‌زنم اشک‌هایم را زیر عینک دودی پاک می‌کنم. حمله تمام شده است. البته فعلا.
  • ۹۶/۰۸/۰۶
  • زنبورِ ملکه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">