لانه‌زنبوری

این قسمت: پایان

لانه‌زنبوری

این قسمت: پایان

لانه‌زنبوری

انگار یک زنبور قرمز قلبم را نیش زده، جایش هم ورم کرده و خوب نمی‌شود!

نوشتن جایگزین خوبی برای غصه است، آدم را آرام می‌کند.

من اصلا نمی‌دانم چه می‌خواهم. نمی‌دانم از کدام طرف باید بروم. انگار همه چیز مثل هوای بد و غبارگرفته اهواز است. نمی‌شود چیزی را دید که آن را بخواهم. درست شبیه روزهای اول دانشگاه. همه‌اش سعی می‌کردم راه‌‌ها را یاد بگیرم. نمی‌شد. ایستگاه‌های اتوبوس تا دانشکده را می‌شمردم. سر ایستگاه چهارم پیاده می‌شدم اما گیج و منگ از طرف مقابل می‌رفتم و سر از محوطه پشت دانشکده علوم در میاوردم. همه چیز گنگ بود و دَر هم.
   زهره می‌پرسید " تو ام هرچی سعی می‌کنی نشونه بذاری که یادت بمونه نمیشه؟ یا فقط من اینجوریم؟ " و با هم می‌خندیدیم.  حالا همان حس را به زندگی دارم. پیش‌رو اما گنگ و مبهم. فرقش اما این است که دیگر نمی‌خندم. به گم‌شدن‌های گاه و بی‌گاه، سر چرخاندن و تمرکز برای پیدا کردن راه. نمی‌خندم. گریه‌ام می‌گیرد. بغض می‌کنم. احساس تنهایی مطلق دارم.
   خانه دیگر آن خانه سابق نیست. چنار پائیزی پشت پنجره و هوای دلگیر. تمام روزهای توی خانه بودن یکی یکی تمام شدند و من انگار نه انگار که خانه‌ام. انگار که اینجا دیگر خانه‌ام نباشد. اهواز هم خانه‌ام نیست. بی‌خانمان شدم. خودم و وسایلی که هنوز بهشان حس مالکیت دارم معلق روی زمین خدا روزگار می‌گذرانیم. خانه‌ام شده است جسمم که انصافا خانه سردی ست.  خانه‌ام شده است یک مستطیل کوچک مسخره که دائم توی دستم است. خانه‌ام شده است چمدانم و خرت و پرت‌های تویش. 
   فردا بر می‌گردم اهواز. ظهر. آرام و بی‌صدا. باز می‌نشینم توی اتوبوس و چیزهای تکراری می‌بینم، نگاه‌های تکراری، حس‌وحال تکراری. بعد هی خودم را آرام می‌کنم. ناز و نوازش می‌کنم. با خودم حرف می‌زنم. ادای آدم‌های محکم و را در میاورم. نزدیک اندیمشک احتمالا پالتوام را در میاورم. شب می‌رسم خوابگاه. توی ذوق هم‌اتاقی‌ها نمی‌زنم. می‌خندم، حرف می‌زنم، چمدان باز می‌کنم. بعد هم روز تمام می‌شود. همه چیز تمام می‌شود.
   و فردا دوباره شروع می‌شود. می‌روم سر کلاس آناتومی. جلوی پرچم ایران می‌ایستم. تلاش می‌کنم لغات آناتومی را به ذهن بسپارم. به استاد زل می‌زنم و انرژی مثبتش مرا دوره می‌کند. لبخند می‌زنم و حالم خوب می‌شود. همه‌چیز همان‌طور که بود تکرار می‌شود. چقدر مسخره است...
   چقدر همه چیز دیوانه کننده ست...


+ عنوان از خودم.
  • ۹۶/۰۹/۰۲
  • زنبورِ ملکه

حالش

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.