لانه‌زنبوری

این قسمت: پایان

لانه‌زنبوری

این قسمت: پایان

لانه‌زنبوری

انگار یک زنبور قرمز قلبم را نیش زده، جایش هم ورم کرده و خوب نمی‌شود!

نوشتن جایگزین خوبی برای غصه است، آدم را آرام می‌کند.

افسردگی


   امروز چقدر هوا گرفته بود. فقط توانستم یک صفحه بافت‌شناسی بخوانم. باران آمد و من از جایم جُم نخوردم. حتی به باران توجه نکردم... دوباره آن تخیلات احمقانه به سراغم آمدند و مجنون شدم. بعد برای هزارمین بار موارد سر زدن به روانشناس، علائم افسردگی و بیماری‌های روان و آدرس کلینیک‌های سلامت روان اهواز را سرچ کردم. حصار خانه هم دلم را زد. دلم برای اهواز عجیب تنگ شد. یک آن خسته شدم از زنده بودن. عجیب است. تجربیات بد گذشته و عادت به تخیل دیوانه‌وار به همراه احساس شرم و گناه تمام وجود مرا تصاحب کرده‌اند. دلم می‌خواهد همه چیز را فریاد کنم که شاید رها شوم اما نمی‌شود.
   تا به کجا با خودمان سر و کله بزنیم در حال بد؟ شاید بهتر است حال بد را رها کنیم. به سر و وضع اتاق و خودمان برسیم و بگوییم مگر ما چند سال زنده‌ایم که نصفش به غم بگذرد؟ هوای گرفته را فقط خدا می‌تواند عوض کند، هوای دل اما توفیر دارد...
  • ۹۶/۱۰/۰۴
  • زنبورِ ملکه

حالش

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.