لانه‌زنبوری

این قسمت: پایان

لانه‌زنبوری

این قسمت: پایان

لانه‌زنبوری

انگار یک زنبور قرمز قلبم را نیش زده، جایش هم ورم کرده و خوب نمی‌شود!

نوشتن جایگزین خوبی برای غصه است، آدم را آرام می‌کند.

مکان‌ها و داستان‌ها

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶ ق.ظ
بین راه


این‌دفعه خود یارو هم بود. بدون اینکه حتی به صورتش نگاه کنم هزار تومنی را کوبیدم روی میز و سکه پانصدی را برداشتم و از آن گوشه آلوده به خاطرات منفورِ دنیا فرار کردم.

+ درست سی قدم آن‌طرف‌تر یک نفر بوفه دارد که با‌ادب، قابل اعتماد و مرد است. یک‌دفعه ازش دستمال جیبی خواستم نداشت، گفتم یک جعبه بدهد. کمی فکر کرد و جعبه دستمال‌کاغذی خودش را گرفت سمتم. اصرار کردم، اصرار کرد. یکی برداشتم. دستمال را تکان داد و گفت هرقدر می‌خواهی بردار. تمام این‌ کارها را هم طوری انجام داد که من ذره‌ای معذب نشدم. هردفعه برایش آرزوی رزق و روزی می‌کنم. گاهی هم مثل این‌دفعه چیپس فلفلی می‌خرم.
همیشه روزنه امیدی هست. در همسایگی تاریک‌ترین حوادث بالاخره روشنایی هم پیدا می‌شود.
  • ۹۷/۰۲/۱۱
  • زنبورِ ملکه

سفرهایش

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.