شاخکهای فعال
چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۳۷ ب.ظ
نشستهام روی نیمکت جلوی درب بیمارستان. هوا خنک است و صدای دلنشین پرندگان میآید. داشتم از فراغت بعد از امتحان استفاده میکردم و تا کلاس بعدی کمی با گوشیام ور میرفتم. سمت راست نیمکتِ من، موازی و کمی عقبتر، نیمکتی مشابه قرار دارد. دوتا آقا که نمیدیدمشان نشسته بودند روی آن نیمکت.الان رفتند. در واقع داشتند با هم حرف میزدند و قدم میزدند و آمدند نشستند.
داشتند درباره فیلم و کتاب و چه و چه حرف میزدند. شاخکهایم فعال شدند. کمی گوش کردم. بحث جذاب و شیرینی بود. دلم میخواست برگردم گوش کنم و حتی نظر بدهم. داشتم فکر میکردم شاید در جهانی که همه چیز سر جایش هست من میتوانستم برگردم و خیلی محترمانه در بحث جذابشان شرکت کنم. البته این یک ایده خام است که باید دربارهاش فکر کرد و آن را بررسی کرد.
و آن جهان جذاب...