کسانی که معتقدند سریالها فقط برای سرگرمیاند، نخوانند!
جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۱ ب.ظ
The Handmaid's Tale چه میخواهد بگوید؟
دو روز پیاپی حوالی ظهر برق رفت. با خواهرم توافق کردهام که یک سری از برنامههای خاص تلوزیون را ببیند، پس احساس میکردم بهتر است بدون برق هم برنامههایش را ببیند تا توافق بدون کوچکترین خدشهای باقی بماند. پس روبیکا نصب کردم و پخش زنده رایگان برایش گذاشتم. روبیکا اینطور به دستم رسید. بعدا بیحوصله تویش چرخی زدم. چندتا فیلم پلی کردم. فیلمهای قدیمی خسته کننده. بعد هم چک کردم و دیدم ذرهای از حجم اینترنتم کم نشده است. واقعا رایگان بود. یعنی میشد ساعتهای زیادی فیلم دید و حتی یک ریال هم پرداخت نکرد. با خودم قرار گذاشته بودم بیخیال فیلم دیدن بشوم چون پول زیادی برای دانلود فیلم نداشتم و جایش کتاب بخوانم. روبیکا همه چیز را بهم زد.
قبلش توی مهمانی حرف فیلم و سریال شد. گفتم که فعلا توانایی دانلود فیلم ندارم. کسی گفت با روبیکا ببین. یک نفر هم از سریالی گفت به اسم ندیمه که ساخت آمریکا و 2017 است و توضیح کوتاهی هم داد که برایم جالب بود. ژانر مورد علاقه من ماجراجویی ست. به ویژه سرزمینهای خیالی با قوانین من در آوردی. برای همین است که هریپاتر جذاب است. یا هانگر گیم (درست نمیدانم چند روز پیش برای بار چندم هانگر گیم را دیدم و هنوز هم برایمتازه بود). و البته گیم آو ترونز. آن ماجراجویی و هیجان در قالب دنیایی جدید و تخیلی حقیقتا مسحور کننده است.
وقتی در روبیکا چشمم به سرگذشت ندیمه خورد و فهمیدم همان سریال مذکور است، همینطوری پلیاش کردم. حیرتانگیز بود. موضوع و داستانش. چیز کاملا توجه برانگیزی بود. حتی تا این حد که از قید اینترنتم بگذرم و بخشیش را زبان اصلی ببینم. مسئله این بود که به وضوح میدیدم این سریال چقدر تلاش کرده حرفهای جهتدار بزند. حرفهایی برای همین روزها. اواسط سریال اینستاگرامم را چک میکردم که تصمیم گرفتم بروم در صفحه مسیح علینژاد و واکنش او را به صحبتهای خانوادهاش ببینم. آخرین پست را خواندم و چندتای دیگر را. خیلی معمولی. بعدش ادامه سریالم را دیدم و آنجا بود که با چیزی برخورد کردم که دقایقی پیش در صفحه مسیح علینژاد خواندم. همچین جملهای : زن ماشین تولید مثل نیست.
سرگذشت ندیمه چه میخواهد بگوید؟ او اینجاست تا همه را از بخار شدن آخرین قطرههای آزادی زنان بترساند و آنان را در قامت یک برده جنسی، یک خدمتکار بیچاره، یک فاحشه، یک مربی خشن و در بهترین حالت زن خانه نشینی که کمی محترم است به ما نشان دهد. او نشان میدهد که در چنین دنیای کثیفی که البته خیالی مینماید اما به وضوح خودش را با نشانهها معتبر میکند، اساسا زن بودن تمام مشکل است و هیچ زنی احساس رضایت نمیکند. سرگذشت ندیمه شبیه هشداری مصور است با ریزه کاریهایی که بحران را در نظر آدم بزرگتر نشان میدهد. مهمترین و اصلیترین حرفش هم این است: هرکجای تبدیل شدن به این وضع وحشتناک هستید زودتر بلند شوید و ایستادگی و شورش کنید. درس بگیرید از جون (نقش اصلی داستان) و لفتش ندهید تا دیر شود. البته اگر هم دیر شد هنوز امیدی هست. حالا مقاومت کنید.
آیا اینها هشدارهای بدی ست؟ آیا اساسا ممکن نیست چنین جامعه وحشتناکی شکل بگیرد که تویش زن در حد کالا کوچک شود؟ آیا منظور من این است که اینها همه ابزار دشمن است برای بر هم زدن ما؟ مسئله من نگاه آدمها به ماجراست. مثلا باید به آشنایی جون و لوک (همسر جون که از دست حکومت جدید فرار میکند) نگاه کنید. چیزی که بین آنها شکل میگیرد و اسمش را میگذارند عشق و در سایه فضای خوف انگیز داستان پوشیده میشود، خیانت آشکار است. لوک بیتوجه به همسرش مخفیانه با جون رابطه جنسی دارد و بعدش همسرش را رها میکند تا با او باشد با این توجیه که عاشق اوست. این آشنایی در جامعهای ایدهآل رخ میدهد. جامعهای که زنان با مردان برابرند. چه کسی به همسر لوک توجه میکند؟ هیچکس. او حتی یک لحظه هم جلوی دوربین نمیآید. او زن رنج کشیده و خیانت دیدهای است که دیده نمیشود و مهم هم نیست. برابری زنان با مردان از آسیب دیدن امثال او مهمتر است.
البته منظور من برعکسش نیست. نمیخواهم بگویم برابری زنان و مردان چیز مهمی نیست. اما همه چیز باز هم بستگی به نگاه شما دارد. برابری یعنی چه؟ طی یک میانگین کلی چه جنسی قدرت بدنی بیشتری دارد؟ زنان یا مردان؟ خیلی خب آنها برابرند، بیایید کارهای سنگین را تقسیم کنیم. چه کسی ضرر میکند؟ در یک میانگین کلی چه جنسی عاطفیتر است و احساساتش بیشتر خدشهدار میشود؟ زنان یا مردان؟ خیلی خب آنها برابرند، بیایید بگوییم خیانت و فحشا و چه و چه اصلا به ما چه؟ جامعه را رها کنیم که هر کاری خواست بکند. چه کسی ضرر میکند؟
سرگذشت ندیمه همه جور آدمی دارد. همهجور آدمی که این وسط مهم هستند و باید تغییر کنند. زنی که خودش مسبب این فاجعه است، زنی که شدیدا به این فاجعه معتقد است و همه اینکارها را کمک به دیگران میداند و حتی زنانی که با این وضعیت کنار آمدهاند و البته منتظر یک تلنگرند تا معترض شوند. تکلیف مردان هم مشخص است. آنها همه هوسباز و حریص اند. البته گاهی هم سعی میکنند محبت کنند اما آنها زنان را نمیفهمند و احمقهایی هستند که فقط باید سیرشان کرد تا رهایت کنند و یا حتی رام شوند. هر کدام هم قلق خودش را دارد.
سرگذشت ندیمه تمام تلاشش را میکند که به شما بگوید باید از این فاجعه دوری کنید، اما نمیگوید آن جهان فوقالعاده و آرمانی داستان که تویش کسی ندیمه نیست و زنان کار میکنند و مالک داراییهایشان هستند و میتوانند درباره حقوق خودشان حرف بزنند ، مشکلش چیست. سرگذشت ندیمه فقط میگوید زنان و مردان باید برابر باشند. اما برایش مهم نیست که زنان و مردان شبیه هم نیستند و برابری در این شرایط چیز خاصی ست.
درباره این سریال میشود خیلی حرف زد، همانطور که درباره شرایط حال حاضر میشود خیلی حرف زد. حرفهای موافق و مخالف زیادی. اما به این فکر کردهاید که این سریالها چقدر روی آدم اثر میکند؟ اثر نمیکند؟ شوخی میکنید.
شاید بهتر است دربارهاش صحبت کنیم.
دو روز پیاپی حوالی ظهر برق رفت. با خواهرم توافق کردهام که یک سری از برنامههای خاص تلوزیون را ببیند، پس احساس میکردم بهتر است بدون برق هم برنامههایش را ببیند تا توافق بدون کوچکترین خدشهای باقی بماند. پس روبیکا نصب کردم و پخش زنده رایگان برایش گذاشتم. روبیکا اینطور به دستم رسید. بعدا بیحوصله تویش چرخی زدم. چندتا فیلم پلی کردم. فیلمهای قدیمی خسته کننده. بعد هم چک کردم و دیدم ذرهای از حجم اینترنتم کم نشده است. واقعا رایگان بود. یعنی میشد ساعتهای زیادی فیلم دید و حتی یک ریال هم پرداخت نکرد. با خودم قرار گذاشته بودم بیخیال فیلم دیدن بشوم چون پول زیادی برای دانلود فیلم نداشتم و جایش کتاب بخوانم. روبیکا همه چیز را بهم زد.
قبلش توی مهمانی حرف فیلم و سریال شد. گفتم که فعلا توانایی دانلود فیلم ندارم. کسی گفت با روبیکا ببین. یک نفر هم از سریالی گفت به اسم ندیمه که ساخت آمریکا و 2017 است و توضیح کوتاهی هم داد که برایم جالب بود. ژانر مورد علاقه من ماجراجویی ست. به ویژه سرزمینهای خیالی با قوانین من در آوردی. برای همین است که هریپاتر جذاب است. یا هانگر گیم (درست نمیدانم چند روز پیش برای بار چندم هانگر گیم را دیدم و هنوز هم برایمتازه بود). و البته گیم آو ترونز. آن ماجراجویی و هیجان در قالب دنیایی جدید و تخیلی حقیقتا مسحور کننده است.
وقتی در روبیکا چشمم به سرگذشت ندیمه خورد و فهمیدم همان سریال مذکور است، همینطوری پلیاش کردم. حیرتانگیز بود. موضوع و داستانش. چیز کاملا توجه برانگیزی بود. حتی تا این حد که از قید اینترنتم بگذرم و بخشیش را زبان اصلی ببینم. مسئله این بود که به وضوح میدیدم این سریال چقدر تلاش کرده حرفهای جهتدار بزند. حرفهایی برای همین روزها. اواسط سریال اینستاگرامم را چک میکردم که تصمیم گرفتم بروم در صفحه مسیح علینژاد و واکنش او را به صحبتهای خانوادهاش ببینم. آخرین پست را خواندم و چندتای دیگر را. خیلی معمولی. بعدش ادامه سریالم را دیدم و آنجا بود که با چیزی برخورد کردم که دقایقی پیش در صفحه مسیح علینژاد خواندم. همچین جملهای : زن ماشین تولید مثل نیست.
سرگذشت ندیمه چه میخواهد بگوید؟ او اینجاست تا همه را از بخار شدن آخرین قطرههای آزادی زنان بترساند و آنان را در قامت یک برده جنسی، یک خدمتکار بیچاره، یک فاحشه، یک مربی خشن و در بهترین حالت زن خانه نشینی که کمی محترم است به ما نشان دهد. او نشان میدهد که در چنین دنیای کثیفی که البته خیالی مینماید اما به وضوح خودش را با نشانهها معتبر میکند، اساسا زن بودن تمام مشکل است و هیچ زنی احساس رضایت نمیکند. سرگذشت ندیمه شبیه هشداری مصور است با ریزه کاریهایی که بحران را در نظر آدم بزرگتر نشان میدهد. مهمترین و اصلیترین حرفش هم این است: هرکجای تبدیل شدن به این وضع وحشتناک هستید زودتر بلند شوید و ایستادگی و شورش کنید. درس بگیرید از جون (نقش اصلی داستان) و لفتش ندهید تا دیر شود. البته اگر هم دیر شد هنوز امیدی هست. حالا مقاومت کنید.
آیا اینها هشدارهای بدی ست؟ آیا اساسا ممکن نیست چنین جامعه وحشتناکی شکل بگیرد که تویش زن در حد کالا کوچک شود؟ آیا منظور من این است که اینها همه ابزار دشمن است برای بر هم زدن ما؟ مسئله من نگاه آدمها به ماجراست. مثلا باید به آشنایی جون و لوک (همسر جون که از دست حکومت جدید فرار میکند) نگاه کنید. چیزی که بین آنها شکل میگیرد و اسمش را میگذارند عشق و در سایه فضای خوف انگیز داستان پوشیده میشود، خیانت آشکار است. لوک بیتوجه به همسرش مخفیانه با جون رابطه جنسی دارد و بعدش همسرش را رها میکند تا با او باشد با این توجیه که عاشق اوست. این آشنایی در جامعهای ایدهآل رخ میدهد. جامعهای که زنان با مردان برابرند. چه کسی به همسر لوک توجه میکند؟ هیچکس. او حتی یک لحظه هم جلوی دوربین نمیآید. او زن رنج کشیده و خیانت دیدهای است که دیده نمیشود و مهم هم نیست. برابری زنان با مردان از آسیب دیدن امثال او مهمتر است.
البته منظور من برعکسش نیست. نمیخواهم بگویم برابری زنان و مردان چیز مهمی نیست. اما همه چیز باز هم بستگی به نگاه شما دارد. برابری یعنی چه؟ طی یک میانگین کلی چه جنسی قدرت بدنی بیشتری دارد؟ زنان یا مردان؟ خیلی خب آنها برابرند، بیایید کارهای سنگین را تقسیم کنیم. چه کسی ضرر میکند؟ در یک میانگین کلی چه جنسی عاطفیتر است و احساساتش بیشتر خدشهدار میشود؟ زنان یا مردان؟ خیلی خب آنها برابرند، بیایید بگوییم خیانت و فحشا و چه و چه اصلا به ما چه؟ جامعه را رها کنیم که هر کاری خواست بکند. چه کسی ضرر میکند؟
سرگذشت ندیمه همه جور آدمی دارد. همهجور آدمی که این وسط مهم هستند و باید تغییر کنند. زنی که خودش مسبب این فاجعه است، زنی که شدیدا به این فاجعه معتقد است و همه اینکارها را کمک به دیگران میداند و حتی زنانی که با این وضعیت کنار آمدهاند و البته منتظر یک تلنگرند تا معترض شوند. تکلیف مردان هم مشخص است. آنها همه هوسباز و حریص اند. البته گاهی هم سعی میکنند محبت کنند اما آنها زنان را نمیفهمند و احمقهایی هستند که فقط باید سیرشان کرد تا رهایت کنند و یا حتی رام شوند. هر کدام هم قلق خودش را دارد.
سرگذشت ندیمه تمام تلاشش را میکند که به شما بگوید باید از این فاجعه دوری کنید، اما نمیگوید آن جهان فوقالعاده و آرمانی داستان که تویش کسی ندیمه نیست و زنان کار میکنند و مالک داراییهایشان هستند و میتوانند درباره حقوق خودشان حرف بزنند ، مشکلش چیست. سرگذشت ندیمه فقط میگوید زنان و مردان باید برابر باشند. اما برایش مهم نیست که زنان و مردان شبیه هم نیستند و برابری در این شرایط چیز خاصی ست.
درباره این سریال میشود خیلی حرف زد، همانطور که درباره شرایط حال حاضر میشود خیلی حرف زد. حرفهای موافق و مخالف زیادی. اما به این فکر کردهاید که این سریالها چقدر روی آدم اثر میکند؟ اثر نمیکند؟ شوخی میکنید.
شاید بهتر است دربارهاش صحبت کنیم.