کمی هم برای یادگاری غر بزنیم
يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۸ ب.ظ
امروز کوبیدم رفتم دانشکده و چون کلاس عملی بود کنسل شد. برگشتم با اتوبوس درون دانشگاه. انتهای راه یادم افتاد گواهی اشتغال به تحصیل نگرفته ام و باز برگشتم. گرفتم و برگشتم خوابگاه. اتوبوس را دیر پیاده شدم. در اصلی. از در اصلی تا خوابگاه حدود ۳۰۰متر فاصله ست. از در مجتمع خوابگاه تابلوک ۱۴ حدود ۱۵۰متر فاصله ست. به همه اینها گردن درد وحشتناکم را اضافه کنید.
توی خوابگاه گفتند موکت ها را بکنید تا موکت جدید بچسبانیم. کندیم. جمع کردیم جارو کردیم نهار خوردیم. دیر حرکت ۲۰دقیقه به دو حرکت کردم برای کلاس ۲. دختری هم بود که اصرار داشت با من بیاید دانشکده ادبیات. رفتیم. دیر رسیدم. آخرین نفر بودم و ۲۰ دقیقه از کلاس گذشته بود. استاد تذکر داد. به همه اینها گردن درد را هم...
برگشتم از دانشکده. رفتم داروخانه برای گردن دردم دارو بگیرم. حدود ۱۰۰متر رفت و برگشت. یکی از دخترهای ساده روستایی خوابگاه در راه برگشت جلویم را گرفت و گفت میترسم باهام بیا. دلم سوخت رفتم. برگشتیم. خیلی خسته بودم ولی باید میرفتم نادری خرید. کوبیدیم رفتیم نادری خرید کردیم برگشتیم. کلی همانجا راه رفتیم. از هول ایستگاه اتوبوس جلوتر پیاده شدیم. ۳۰۰متر راه رفتیم تا به مجتمع رسیدیم. به همه اینها گردن درد...
موکت را نچسبانده اند. اتاقمان روی هواست. گردن درد دیوانه ام کرد. نمیتوانم شام درست کنم. کیک خوردم. ژلوفن خوردم با ته مانده آب و دراز کشیده ام رو تختم. درد دارم. اشکم درامده. خسته و گرسنه ام و تمام کارهایم را هم خودم انجام دادم. یکی نبود بگوید چیزی نمیخواهی. چندبار بلند شدم رفتم اینور و آنور. مثلا توی کمدها که توی سالن گذاشته اندشان فعلا. گردنم تیر میکشد. فردا ۴ساعت آزمایشگاه بافت شناسی دارم. روپوش یادم رفت بخرم. خدا بخیر کند.
+ چقدر فشار رویم بود امروز. واقعا قدر خانه را آدم اینجوری میفهمد ولی فکر نمیکردم انقدر زود به همچین وضع بدی بربخورم. گریه میکنم...
- ۹۶/۰۷/۰۲