صبرمیکنم هنوز
جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۶ ق.ظ
حال خوب وقتی کمیاب است آدم کمی بی حوصله می شود، کناری ایستادن و صبرکردن برایش سخت میشود. درد، سنگینی نگاه اطرافیان وحرفهای گاه وبیگاه عزیزترین انسانهای زندگی ات از سر عصبانیت نیست، درد از اینها مهیب تراست. اما کیست که دردی نکشیده باشد؟مگر کودکی که در شکم مادرش از همان جاده ای که آمده برگشته و وارد بزرگراه شلوغ دنیا نشده. مثل بچه ای که نیامد و دل مادرم را ریش کرد. من تحمل این دردهارا دارم. شبیه همان باری که دلم غصه نارفیقی را مدام توی گوشم میخواند و من هم دل تنگم را با آه های پیاپی و گریه های یواشکی آرام می کردم. این بار هم صبر میکنم. آن دفعه دو سال طول کشید تا به دلم گفتم تمامش کن رخت عزا بکن. این بار ولی رویم نمی شود هرچند دوسال گذشته است...
- ۹۵/۱۰/۱۰