به تو: دو روزه پلکم میپره، داری میای؟ چه خبره؟
پنجشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۶، ۰۷:۳۰ ب.ظ
از لب کارون برایت مینویسم. برای تو که میتوانستی حالا کنارم باشی. کنار من و کارون. سه تایی شب قشنگی میشد. کارون هم دلش برای یک عشق درست و حسابی تنگ شدهاست. مطمئنم. اگر نه چرا انقدر غمگین است؟ چرا لب کارون آمدن انقدر دلگیر است؟ اگر تو بودی کارون هم عوض میشد. حالش بهتر میشد. شاد میشد.
کنار کارون ایستادهام و والس تهران گوش میکنم. دلم هرکجا که هست اینجا نیست. زرق و برق اهواز مرا میگیرد اما نهایتا دلم را میزند. دلم تورا میخواهد. تو که میشود ساعتها مشغولت شد و زده نشد. باید بگویم که حالا اهواز با تو و بی تو سرد است. اما بی تو سردتر است.
چند روز است پلکم میپرد. میایی؟ چه ولولهای به جان میاندازد هر فعلی که مصدرش آمدن است. نمیگویم بیا. نه با دهان که با تمام ذرات وجودم. بیا و بگذار توی گوشت قصه عشق چندین هزارسالهمان را بگویم.
عزیزِجان،
تکهای از روح من همیشه کنار کارون در انتظار توست و این حقیقت دارد که یک روز لب کارون قدم خواهیم زد. آن وقت روحم را از لب کارون بر میدارم و به آغوشت بر میگردم.